عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

من باز هم دوست دارم...

 

زدی آتیش به دلم اما بازم دوست دارم            

اگه از جاده بیای پاتو رو چشمام میزارم

اگه باز یه بار دیگه به هم بگی دوسم داری      

عکستو به جای ماه تو دل شبهام میزارم

این لبای عاشقم بی تو صدائی نداره                

این چشای دربدر ببین فقط تو رو داره

حالا یه روز میای که خیلی دیره                   

دل عاشق من تو غصه گیره

می خوام بدونی باشی و نباشی                   

 کسی جات و تو این دل نمیگره

غروبا که آسمون دلش میگیره بیش و کم        

من میخوام داد بزنم بهت بگم عاشقتم

من می خوام داد بزنم که تو فقط مال منی        

باید از جاده بیایو این طلسمو بشکنی

 

بدجور دلم تنگه برات....

 

تو رفتی ولی یاد توماندنیست پس  از تو....

 

غم غربت چشات مثل غروب دریاست

نشسته در نگاه من یه دنیا عشق و التماس

بد جور دلم تنگه واست می خوام که باز ببینمت

ستاره ی سهیلمی از آسمون بچینمت 

 

منی که با شبنم نگاه می گرفتم وضو

دوباره دیدن تو واسم شده یه آرزو

می خوام واسه آخرین بار بگیرمت در آغوش

شاید که این بار غمت بشه واسم فراموش

واست نوشتم نامه ای شاید دلت بسوزه

نیستی اما دوست دارم هنوزم که هنوزه

 

 

می دونم قلب شکستت

 

واسه اون که رفته تنگه

 

واسه آدمای عاشق

 

 همیشه دنیا قشنگه

 

نزار این آبی دریا

 

بشه رنگ نا امیدی

 

شاید اون که رفته  برگشت

 

آخه فردا رو چه دیدی

 

 

چی میشد؟

 

چی میشد گر دل آشفته ی من

 

به شهر چشمای تو عادت نمیکرد

 

پرستوی نگاهت ناگهان

 

 از دل آشفته من هجرت نمیکرد

 

 چی میشد اولین روزه جدایی

 

 برام تا قیامت شب نمیشد

 

وجود پاک و سرشار از امیدم

 

گرفتار سکوت شب نمیشد

 

 چی میشد میتونستم برات

 

غزل هایی بگویم عاشقانه

 

 و یا در آخرین مصرع شعرم

 

بگیرم از وجودت یک نشانه

 

چی میشد زیر باران نگاهت

 

  گل نیلوفری را دیده بودم

 

 و یا از باغ همسایه شبانه

 

گل مریم برایت چیده بودم

 

 چی میشد زیر سقف نیلی شب

 

کنارم عاشقانه مینشستی

 نمیگفتی مسافر هستی امشب

 تو بغض خسته ام را میشکستی

 

گذشت...

 

گذشت لحظه های با تو بودن

و در پائیز عشقمان

طعمی از دوست داشتن باقی نماند

چقدر زودگذر بود قصه من و تو

و در آن روز که دست بی رحم تقدیر

درو کرد گندمزار دلهایمان را

وتهی شد همه جا از عطر گل عشق

و در کوچ پرنده های غمگین

در آن کویر آرزو

شاعری دلشکسته و تنها

می نوشت شعری به یاد با هم بودنها

شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها

قطره اشکی به یاد همه خاطره ها

 

سفر...

 

سفر کردن برام سخته عزیزم

 

 نمی تونم برم اشکی نریزم

 

 چقدر سخته نگاه کردن به چشمات

 

 سفر سخته برام سخته عزیزم

 

 تو با چشمات می گی کی بر می گردی

 

 منو تنها نذار با آه سردی

 

می گی این آخرین باری نباشه

 

که می بینم تو رو تو بر می گردی

 

 منم با بغضی از احساس سردم

 

 می گم ای نازنین من بر می گردم

 

می یام روزی سراغ چشمای تو

 می فهمی که فرامو شت نکردم

 

دیگه آشتی....

 

مهربونم اومدم برای آشتی خیلی ممنون عزیزم تنهام نذاشتی!!

توی گلدون دلم عشقو گذاشتی قد هفت تا آسمون دوستم می داشتی تو خودت آیه ای از قصربهشتی رو پر پرونه ها واسم نوشتی با تموم خستگیت بازم تو موندی قصه عشقو تو گوش من می خوندی

حالا من دوستت دارم واسه همیشه زندگی بدون تو دیگه نمی شه دیگه یک لحظه بدون تو حرومه تو نباشی به خدا کارم تمومه دیگه قهر نمی کنم همیشه آشتی گل امیدو تو قلب من تو کاشتی

نشدی...

 

اونقده دریا بودی که تو دلم جا نشدی

 گفتی که سنگ صبورت می شم اما نشدی

 دلم دادم به دست موج چشمات

 اما تو ساحل اون دلی که زدم به دریا نشدی

 تو شب موهات چقدر پرسه زده باشم خوبه

 روزگارم رو سیاه کردی و فردا نشدی

 آسمون آبی روزای بی کسیم بودی

 اما یک مرتبه ابری شدی و وا نشدی

 دلم از آدم شدن حرفی نداشت

 اما می دید حتی یک دفعه به خاطرش تو حوا نشدی

صداقت و خیانت.

 

گناه تو همین بود نداشتن صداقت

اما گناه من بود نکردن خیانت

 

با من بمان نه مثل همیشه بلکه برای همیشه. با من بمان که با تمام آنچه داری می خواهمت نه مثل همیشه بلکه برای همیشه.

 

در زمانی که مجال گریه نیست پس به حال گریه هم باید گریست...

 

بیا آنقدر در عشقمان غرق شویم که راهی برای نجاتمان نباشد بیا آنقدر در جاده های عشق قدم بزنیم که جای پای هیچ عاشقی از آن فراتر نباشد....

 

یه چیزی رو مطمئن باش اگه عاشق باشه بر میگرده  ولی اگه برنگشت بدون عاشقت نبوده!!!

 

 

سالها می گذرد... و من بی تو هنوز تنها در خلوت رویایی خویش دانه های اشک را همچون باران با آب غم می شویم...

 

دوست داشتن در دریا شنا کردن است و عاشق شدن در دریا غرق شدن بیا دوست باشیم تا به ساحل عشق برسیم....

 

 

نمی دانم...

 

اگه با تو باشم یا نباشم

اگه پیش تو باشم یا نباشم

اگه مال من باشی یا نباشی

به اندازه لحظه های بودن و نبودن دوستت دارم...

 

 

خدا حافظ...دگر تا کی نمیدانم!!

نمی دانم که می آیم... و یا هرگز نمی آیم

همیشه قصه رفتن حزین است

ولی من رو به شادی پا نهادم

نمی خواهم که در یادم بمانی

همانگونه که من یادت نماندم...

خدا حافظ...

 

خداحافظ برای تو چه آسون بود

ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو فقط رفتن

برای من ولی این رفتن جان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت

برای من غم تلخ جدایی داشت

خداحافظ طلوع تو غروب من

خداحافظ تو ای عشق عزیز من

 

 

خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی

تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی

اگر چون من به مرگ آرزو ها میرسیدی

پشیمون می شدی از اینکه عشقو آفریدی

 

کاش...

 

سلامی به پاکی بی صداترین فریادها که حرمت سکوت دوستی ها را نمی شکند و به آرزوی وصلش پیوند میزند..

کاش آسمان حرف کویر را میفهمید و اشک خود را نثار گونه های او می کرد...

کاش در قاموس غصه ها معنای سنگین لبخند گم نمی شد...

کاش قلبهامان آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب میشد...

کاش واژه صداقت آنقدر با لبها صمیمی بود که دیگر برای بیان کردنش نیازی به شهامت نبود...

و کاش مرگ معنی عاطفه را میفهمید...

در پناه نیلوفرانه ای از عشق عاشق بمانید.

 

نزار...

 

نزار که بین من وتو فاصله طولانی بشه

نزار هوای عشقمون دوباره طوفانی بشه

نزار که دست روزگار خط بکشه رو آسمون

ابر غرور رو پس بزن تا بشکنه طلسممون

نزار پرنده ی دلت بشینه رو بام کسی

      تو آسمون پر بکشه تا که به مقصد برسه