گذشت لحظه های با تو بودن
و در پائیز عشقمان
طعمی از دوست داشتن باقی نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آن روز که دست بی رحم تقدیر
درو کرد گندمزار دلهایمان را
وتهی شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده های غمگین
در آن کویر آرزو
شاعری دلشکسته و تنها
می نوشت شعری به یاد با هم بودنها
شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکی به یاد همه خاطره ها
سلام روز بخیر قشنگ بود موفق باشی دوست عزیز خوشحال میشم بهم سر بزنی اروزی موفقت روز افزون برات میکنم