میگویند یک دقیقه طول میکشد تا شخص خاصی رو بیابی یک ساعت طول میکشد تا او را ستایش کنی یک روز طول میکشد تا دوستش بداری اما یک عمرتا فراموشش کنی...
دل من باز هم گرفته ابری اما نمیباره
توی غربت خونه کرده آسمون بی ستاره
خسته از پاییز سردم خسته از سکوت خونه
با من بی کس و تنها گل من نا مهربونه
کاشکی تا آخر دنیا میشدی همدم و یارم
اما نیستی که ببینی همیشه چشم انتظارم
آره آره آره آره آره من می خوام که با تو باشم
آره آره آره آره آره نمی خوام از تو جدا شم
بیا بیا بیا بیا بیا نمیشه بی تو بمونم
بیا بیا بیا بیا بیا عشق من دردت به جونم
گفتی که به احترام دل باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که برای باغ دل پیچک باش
بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و تو را به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه ی بی وفایی ات رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
هر شب از نو می نویسم قصه ی عاشقیامو
می خوام از تو پس بگیرم همه ی خاطره هامو
نمی خوام بشکنم آسون به تلنگر خیالت
نمی خوام بسوزم هر شب توی رویای محالت
منو از سفر نترسون قصه گوی بی وفایی
من تو رفتن ریشه دارم نمی ترسم از جدایی
نمی خوام فرهاد قصه بشم و بی تو بمیرم
اگه شیرینم بدونی عشقمو ازت می گیرم
فکر نکن وقتی نباشی شعر دلتنگی می خونم
از حالا میگم بدونی می تونم بی تو بمونم
دیگه تحویل نمیگیری ما رو مثل قدیما
رک و راست بهم میگی برو سراغ من نیا
راست بگو کی تو دلت ناخونده جای من اومد
اخه زیراب دلم رو کی پیش چشم تو زد؟
کی بود اون حسودی که از بدیام پیش تو گفت
کی بود اون نارفیقی که از عاشقیم واست نگفت
یه سری عاشق تو بودن و بعضی دشمنم
چشم نداشتن انگاری ببینن مارو باهم
حالا که شلوغ شده دوروبرت با رفقا
میری تنهام میذاری اینه رسم عشق و وفا؟؟
یادته بهم میگفتی که فقط منو داری؟؟
هر نفس به خاطرم ماه و ستاره میاری؟
باشه عیبی نداره تو خوش باشی ما هم خوشیم
اگه قسمت اینه که ما به دل هم نباشیم
ولی یادم نمیره لحظه ی دل کندن تو
نمی بخشم نمی بخشم دیگه هرگز دل تو!!
غم غروب نگاهت نشست بر روحم
بمان ستاره که بی تو بهار می میرد
میان دشت بنفشه کنار برکه عشق
برای شهر دلم انتظار میمیرد
دلم به وسعت آلاله های سرخ ست
وجود آبی احساس پاک و بارانی ست
چگونه بی تو بمانم بدان بهانه من
دلم هنوز به دست تو زندانی ست
بدان که قصه احساس قصه نیلی ست
بیا و قصه او را دوباره باورکن
بجای هجرت و اندوه و بی قراری و درد
بیا و از سر لطف تو فکر دیگر کن
پرنده از غم هجران تو چه باید کرد
دلم برای نگاهت بهانه می گیرد
مراقب گرمای دلت باش تا کاری را که زمستان با
زمین کرد زندگی با دلت نکند....
همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک میریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی باش که دوستت داشته باشه