کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود چون غزل زندگی من در عشق مرثیه شد....
دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری واز چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق سابق را نداری
چه شب هایی که با یاد تو سر شد چه غم هایی که با دل همسفر شد دل من با نگاهت داشت انسی تو رفتی و دل من دربه در شد
مرا با غصه ها همدم تو کردی به دست غم گرفتارم تو کردی ز کف صبر و قرارم را ربودی علاجم کن که بیمارم تو کردی
تو زیبایی و دنیا از تو زیباست کنارت بودن اوج آرزوهاست ببین در آبی چشمانم ای دوست چگونه موج عشق تو هویداست
آسمان وقف نگاهت گل من مانده ام چشم براهت گل من هر کجا هستی و باشی گویم که خدا پشت و پناهت گل من
رد عشق
چه غریبه دیگه رویا
وقتی سرگردونه خورشید
وقتی می گیره دل من
پشت دل تنگی تردید
چه غریبه دیگه این عشق
میشه به پنجره دل بست
حالا باید رد عشق ُ.....
پرسید از کوچه بن بست
چه حدیث تلخ و گنگی
داره آوار تن عشق
نه می پوسه نه می میره
زیر رگبار تن عشق
25/5/87 جلالی پایان
درودفهیمه خانو
ممنون که به مترسک سر زدید امیدوارم همیشه به این زیبایی بنویسید
با اجازه من شما رو لینک کردم