عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

مینویسم...

 



 

برای روزها می نویسم...روزهایی سرشار از بودن و نبودنها. 

برای داستان هایی می نویسم که هیچ گاه نوشته نشدند... 

برای شعرهایی که هیچ گاه نسرودم... 

برای کسانی که هیچ وقت نبودند... 

برای لحظه هایی که از یاد رفتند... 

برای جملاتی که گفته نشدند... 

برای ثانیه هایی که نبوذند... 

می نویسم... 

برای رویاهایی که از دست رفتند،برای بهارهایی که نیامدند،می نویسم،برای کاغذهایی که پاره نشدند،برای کتابهایی که خوانده نشدند،می نویسم،برای چشم هایی که ندیدم... 

برای بسته هایی که هیچ گاه به مقصد نرسیدند...برای راه هایی که طی نشدند...برای فاصله هایی که از بین نرفتند...برای انسانهایی که با هم نبودند...برای احساساستی که بیان نشدند....برای منطق هایی که درست نبودند...برای عشق هایی که منطقی نبودند...برای منطق هایی که عاشقانه نبودند...برای کسانی که بزرگ نشدند...برای کودکانی که کودک ماندند... 

برای کسانی که رفتند...برای کسانی که بر نگشتند...می نویسم...برای این کاغذی که تمام می شود............................................ 



 

هنوزم دلتنگم....

  



  

 یه اتاق تاریک 

 یه سکوت بهت آلود 

 یه آرامش مسموم 

 یه آهنگ ملایم 

 یه جمله عمیق وسط آهنگ 

 بی تو من در همه ی شهر غریبم 

 یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید 

 بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده 

 امشب دستام بهونه دستاتو داره و چشمام حسرت یه نگاه تو اون چهره ی معصومت 

 یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه بودنم میزنه 

 دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی میکنه و   دلتنگ پا گذاشتن رو جاده ی بارون زده ی خیالته

 چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره

 چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه

 خواستم رو یادت خط بکشم

 خواستم دیگه دلتنگت نباشم

 از جام بلند شدم

 چراغای اتاقو روشن کردم

 سکوت رو شکستم

 آهنگ رو قطع کردمو اشکامو پاک

 اما قطره اشک بعدیم رو گونه هام سر خورد

 تا بهم بفهمونه که هنوزم دلتنگم

 هنوزم دلتنگم 



میخوام بگم...

 



 

 از درد بی کسیت دارم یواش یواش زار میزنم

 واسه تموم قصه ها اسمتو فریاد میزنم

 میخوام بگم دوست دارم عاشقتم تا آخرش

 رسمش نبود که بی وفا منو کشتی از اولش

 هیچی نخواستم غیر تو و دوست داشتنت همین و بس

 فکر نمیکردم که میری من میمونم تو این قفس

 رفتی و من با خاطر عطر تن تو زنده ام

 رفتی ولی بدون عزیز حقم نبود که بی توام

 تو این غمار بی کسی تنها منم بازیگر عشق

 بازیچه دست تو و بازیچه دست همه 

 



نمیخواستم....

 



 

نمیخواستم عکساتو پاره کنم

 نمیخواستم دلو بیچاره کنم

 نمیخواستم تو رو آواره کنم

 ولی مجبور شدم اینکارو کنم

 نمیخواستم تو بیافتی از چشام

 نمیخواستم بمونی بازم به پام

 نمیخواستم ببینم اشک تو رو

 عزیزم گریه دیگه بسه برو

 نمیخواستم عشقمو ازت بگیرم

 نمیخواستم تو بمیری تا بمیرم

 نمیخواستم نمیخواستم

 میدونستم تو بری تنها میمیرم

 نمیخوام بیشتر از این شکسته شی

 نمیخوام باهام بیای که خسته شی

 نمیخوام که بگذرم به سادگی

 عزیزم برو برس به زندگی  



برای تو مینویسم....

 



  

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است  

 تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند  

 در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم  

 تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم  

 آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم  

 و بر صورت مه آلودت می لغزیدم  

 ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم  

 تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد  

 که مرهمی شود برای دلتنگی هایم 

ای غریبه آشنا آن روز که جادوی نگاهت تار و پود قلب نازک مرا لرزاند

وجودم از پیله غم بیرون تنید می نویسم تا به تو بگویم

تو تک صدای گیتار خاطرات منی

ای نبض دوباره من با من بمان و بخوان که بی تو گلی پژمرده ام

این تنها گوشه ای از اوای دلم بود که بی بهانه تقدیم به تنها بهانه زندگی ام کردم 



دلتنگی...




  

کاش در کتاب قطور زندگی ، سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی...

  

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم لحظه های دل تنگی بی پایانند...

 




***

 



کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود چون غزل زندگی من در عشق مرثیه شد....

 دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری واز چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق  سابق را نداری

 چه شب هایی که با یاد تو سر شد چه غم هایی که با دل همسفر شد دل من با نگاهت داشت انسی تو رفتی و دل من دربه در شد

 مرا با غصه ها همدم تو کردی به دست غم گرفتارم تو کردی ز کف صبر و قرارم را ربودی علاجم کن  که بیمارم تو کردی

 

تو زیبایی و دنیا از تو زیباست کنارت بودن اوج آرزوهاست ببین در آبی چشمانم ای دوست چگونه  موج عشق تو هویداست

 آسمان وقف نگاهت گل من مانده ام چشم براهت گل من  هر کجا هستی و باشی گویم  که خدا پشت و  پناهت گل من

نمیدونی....



 یه زخم کهنه روی بالم

 یه آسمون که چشم به رام نیست

 به غیر واژه ی غریبی

 چیزی توی ترانه هام نیست

 حتی یه آینه پیش روم نیست

 که اسممو یادم بیاره

 تنها ترین مسافر شب

 تو خلوتم پا نمی ذاره

 ازم نخواه با تو بمونم

 تو هیچی از من نمی دونی

 اگه بگم راز دلم رو

 تو هم کنارم نمی مونی

 تو هم کنارم نمی مونی

 دل من از نژاد عشقه

 از تو از ترانه لبریز

 یه دنیا غم توی صدامه

 مثل سکوت تلخ پائیز

 من یه پرنده ی غریبم

 من از نژاد آسمونم

 میون اینهمه ستاره

 من یه شهابه بی نشونم

 ازم نخواه با تو بمونم

 تو هیچی از من نمی دونی


من تو



چشم .چشم.2ابرو نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم؟نگاه خیس تو کو؟

گوش .گوش 2 تاگوش 2 دست باز یه آغوش

بیا بگیر قلبمو یادم تو را فراموش

چوب. چوب.یه گردن جایی نری تو بی من

دق میکنم میمیرم اگه دور بشی از من

دست .دست.2 تا پا مونده یادت همینجا

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من؟من؟یه عاشق همون مجنون سابق



تا کدوم؟؟؟



تا کدوم ستاره دنبال تو باشم ؟

تا کجا بی خبر از حال تو باشم؟

مگه میشه از تو دل برید و دل کند؟

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیست که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی میاد روزی که با تو روبرو شم؟

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه م نمی جوشم



عاشقونه...



عاشقونه نگام نکن نذار دوباره بشکنم

نذار تو این غروب تلخ از همه چی دل بکنم

نذار صدای قدمات سکوت عشقو بشکنه

که این سکوت لعنتی قشنگترین حرف منه

با عاشقونه ی نگات چشامو بارونی نکن

واسه یه حس بی دلیل قلبمو قربونی نکن

نگاه سردمو ببین دل از کسی نمیبره

هیشکی واسه عاشق شدن قلب یخی نمیخره

دیگه رو خاک تن من بذر محبت و نباش

من دیگه دوست ندارم برو و تنهام بزار



منتظرم....

 



نه گلایه دارم از تو نه دیگه شکایتی

 نه یه قصه رو لبامه نه دیگه حکایتی

 شب تا صبح تو خلوتم به یادِ تو سر می کنم

 دارم انگار که دیگه جای خالیتو باور می کنم

 چه جوری به دل بگم از سر راه تو بره

 دلی که شکسته و هنوز برات منتظره

 کاش می شد که از گذشته ها برات حرف بزنم

 بعدِ سال ها نتونستم که ازت دل بکنم

 یه اتاق قدِ قفس برای گریه هام بسه

 آیینه بی تاب و قراره واسه تو دل واپسه

 نه غزل مونده تو شعرم نه دیگه ترانه ای

 که برات بسازم از نو شب عاشقانه ای