نشد...
 
 
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
 
نشد یه جا بمونه و آخر بشـــــه مــــال خودم
حتی یکبار یادش نمــــــوند ماه روز تولـــــــدم
 
با هـــمه التماس من نشد دیـــــگه نــــره سفـــر
شعرام بـه جـز اون روی هـر دیــوونه ای گذاشت اثر
 
نشد بـرم بغـل بغـل واسه اش شقـــــایق بچیــــــنم
نـه اینــکه من نخـوام برم ، نذاشت گلا رو ببیـــــنم
 
نشد همه دعا کنن همیشـــــــــه اون بــاشه پیشــــــــــــم
یکی می گفت:خواب دیده که اون گفته: عاشقش می شم
 
اما نشد قســــمت ما یه لحـــظـه ی روشن و خوش
پیغام براش فرستادم : بیا بازم منو بکــــــــــــــــــش
 
نشد که نشکنه بازم این چینی شکســــــتنی
هیچ جای دنیا ندیدم ، عجـب چشـای روشنی
 
باور نکرد یــه مژه اشو به صد تا دریا نمی دم
یه تار مو خواستم ،نداد ، گفت: به تو دنیا نمی دم
 
راست می گه هر چی اون بگه ، من کجا و دیوونگی
چه جور به حرفش گوش کنم ؟ اون گفت بچسب به زندگی
 
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ و بو کنیم
اون گفت : برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
 
نشد یه بار هم برسم به آرزوهای محـــال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال
 
نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون دیر شده به خدا قسم
 
نشد یه موقع این کویر ابری شه بارون بگیره
نشد، خودش آینه که هست، بیاد و شمعدون بگیره
 
نشد بپــاشم زیر پـاش عطر گل محمّـــدی
نشد بهم جواب بده ، حتی بهم بگه : بدی
 
نشد دوستت دارم بگه ، به من که نه،به دیگری
نشد یه بار هم رد نشه از روی شعرام سرسری
 
نشد یه کاری بکنه که بدونم دوستم داره
آتیش گرفتمو یه بار نگام نکرد بگه: آره
 
نشد یه بار حرف بزنه نذاره پای سرنوشت
نشد یه شب نگم : خدا،الهی که بره بهشت
 
نشد شبی یه بار واسه اش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم
 
نشد برم ، نشد نره ، نشد بخـواد ، نشــد بیاد
نشد، ولی ، شاید بشه ، واسم دعا کنین ، زیاد
 
 از شما پنــهون نکنم یه حرفایی بهم زده
 گفته همین روزا میاد امّا ، هنوز، نیومده
 
قصه داره تموم میشه ، مثـل تمومه قصه ها
فقط واســـم دعا کنیــن ، اول خدا بعـدم شما