ای روزگار لعنتی...

دلم گرفت از آسمون

هم از زمین هم از زمون

تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه

ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم

من به زمین و آسمون دست رفاقت نمیدم

دست رفاقت نمیدم دست رفاقت نمیدم 

امشب از اون شبهاست که من دوباره  دیونه بشم

تو مستی و بی خبری اسیر می خونه بشم

امشب از اون شبهاست که من دلم میخواد داد بزنم

 تو شهر این غریبه ها دردم فریاد بزنم

از این همه دربدری  تو قلب من قیامته

چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته