آمد اما بی صدا خندید و رفت ... لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت
آمد از خاک زمین اما چه زود ... دامن از خاک زمین برچید و رفت
دیده از چشمان من پنهان نمود ... از نگاهم رازها فهمید و رفت
گفتم اینجا روزنی از عشق نیست ... پیکرش از حرف من لرزید و رفت
گفتم از چشمت بیفشان قطره ای ... ناگهان چون چشمه ای جوشید و رفت
گفتمش من را مبر از خاطرت ... خاطراتش را به من بخشید و رفت
توی آسمون عشقم
غیر تو پرندهای نیست
روی خاموشی لبهام
جز تو اسم دیگهای نیست
توی قلب من عزیزم
هیچ کسی جایی نداره
دل عاشقم به جز تو
هیچ کسی رو دوست نداره
سلام آبجی خانم ! خوبی چه خبر ها ؟ ما که فعلا سرمون شلوغه شرمنده !!
ولی یه نصیحت : عاشق ها همیشه تنهان این مرام عاشقی !!
رفت و چشمم را برایش خانه کردم بر نگشت
بس دعاها در دل دیوانه کردم برنگشت
شب شنیدم زاهدی می گفت او افسانه بود
در وفایش خویش را افسانه کردم برنگشت
زلفهایم را که روزی می ربود از او قرار
تا سحرگاهان برایش خانه کردم برنگشت
تا بداند در ره او با کسانم کار نیست
خویش را با دیگران بیگانه کردم برنگشت
این من مسجد نشین عاشق سجاده را
چند روز ی صاحب میخانه کرد و برنگشت
مشق سکوت
مشق سکوتو خط بزن اینجا کسی غریبه نیست
نگو که باور نداری حرف دلت رو بنویس
دفتر کهنه ی دلت رنگ غمو دوست نداره بهش
نگو تو راه عشق هیچ کسی پا نمیذاره
از شب و تنهایی نگو خورشید مون جلوه گره
نگو نسیم سحری از کوچه مون نمیگذره
اسبتو زین کن و بیا تو شهر تنهایی نمون خونه رو
روشن میکنه حتی یه شمع نیمه جون
پرنده ها منتظرن قدم بذار تو آسمون
برای خاک باغچه مون ترانه ای تازه بخون
از شب و تنهایی نگو خورشیدمون جلوه گره
نگو نسیم سحری از کوچه مون نمیگذره
بودنم تو را برگی بود
در شلوغی شاخسار یک درخت
و نبودنم برگی است
که چرخ زنان
روی فراموشی پاییز تنت گم خواهد شد
بدرود!
من برای تو مینویسم.
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست.
برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست .
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست.
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد.
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی
برای تویی که عشقت معنای بودنم است
همیشه چشم به راه تو خواهم ماند.
دوباره خزون اومد نم نم بارون می زنه تو صورتم
بوی خاک و نم کوچه می گه هنوز دیوونتم
رعد و برق فهمیده انگار زندگیم شده غم انگیز
دستای کی رو گرفتی زیر بارون های پاییز؟
می خوام اینجا با تو باشم زیر بارون ها دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون می باره
خزونم داره می ره نموند برگی رو درختا
من هنوز منتظرم تویه جاده تک و تنها
دیگه بارون نمی باره تویه جاده پر برفه
به خدای آسمون ها عشقت از یادم نرفته
می خوام اینجا با تو باشم زیر برف و باد و بارون
نیایی با خاطراتت سر می زارم به بیابون