عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

چی میشد؟

 

چی میشد گر دل آشفته ی من

 

به شهر چشمای تو عادت نمیکرد

 

پرستوی نگاهت ناگهان

 

 از دل آشفته من هجرت نمیکرد

 

 چی میشد اولین روزه جدایی

 

 برام تا قیامت شب نمیشد

 

وجود پاک و سرشار از امیدم

 

گرفتار سکوت شب نمیشد

 

 چی میشد میتونستم برات

 

غزل هایی بگویم عاشقانه

 

 و یا در آخرین مصرع شعرم

 

بگیرم از وجودت یک نشانه

 

چی میشد زیر باران نگاهت

 

  گل نیلوفری را دیده بودم

 

 و یا از باغ همسایه شبانه

 

گل مریم برایت چیده بودم

 

 چی میشد زیر سقف نیلی شب

 

کنارم عاشقانه مینشستی

 نمیگفتی مسافر هستی امشب

 تو بغض خسته ام را میشکستی

 

سفر...

 

سفر کردن برام سخته عزیزم

 

 نمی تونم برم اشکی نریزم

 

 چقدر سخته نگاه کردن به چشمات

 

 سفر سخته برام سخته عزیزم

 

 تو با چشمات می گی کی بر می گردی

 

 منو تنها نذار با آه سردی

 

می گی این آخرین باری نباشه

 

که می بینم تو رو تو بر می گردی

 

 منم با بغضی از احساس سردم

 

 می گم ای نازنین من بر می گردم

 

می یام روزی سراغ چشمای تو

 می فهمی که فرامو شت نکردم

 

نشدی...

 

اونقده دریا بودی که تو دلم جا نشدی

 گفتی که سنگ صبورت می شم اما نشدی

 دلم دادم به دست موج چشمات

 اما تو ساحل اون دلی که زدم به دریا نشدی

 تو شب موهات چقدر پرسه زده باشم خوبه

 روزگارم رو سیاه کردی و فردا نشدی

 آسمون آبی روزای بی کسیم بودی

 اما یک مرتبه ابری شدی و وا نشدی

 دلم از آدم شدن حرفی نداشت

 اما می دید حتی یک دفعه به خاطرش تو حوا نشدی

صداقت و خیانت.

 

گناه تو همین بود نداشتن صداقت

اما گناه من بود نکردن خیانت

 

با من بمان نه مثل همیشه بلکه برای همیشه. با من بمان که با تمام آنچه داری می خواهمت نه مثل همیشه بلکه برای همیشه.

 

در زمانی که مجال گریه نیست پس به حال گریه هم باید گریست...

 

بیا آنقدر در عشقمان غرق شویم که راهی برای نجاتمان نباشد بیا آنقدر در جاده های عشق قدم بزنیم که جای پای هیچ عاشقی از آن فراتر نباشد....

 

یه چیزی رو مطمئن باش اگه عاشق باشه بر میگرده  ولی اگه برنگشت بدون عاشقت نبوده!!!

 

 

سالها می گذرد... و من بی تو هنوز تنها در خلوت رویایی خویش دانه های اشک را همچون باران با آب غم می شویم...

 

دوست داشتن در دریا شنا کردن است و عاشق شدن در دریا غرق شدن بیا دوست باشیم تا به ساحل عشق برسیم....

 

 

خدا حافظ...

 

خداحافظ برای تو چه آسون بود

ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو فقط رفتن

برای من ولی این رفتن جان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت

برای من غم تلخ جدایی داشت

خداحافظ طلوع تو غروب من

خداحافظ تو ای عشق عزیز من

 

 

خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی

تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی

اگر چون من به مرگ آرزو ها میرسیدی

پشیمون می شدی از اینکه عشقو آفریدی

 

کاش...

 

سلامی به پاکی بی صداترین فریادها که حرمت سکوت دوستی ها را نمی شکند و به آرزوی وصلش پیوند میزند..

کاش آسمان حرف کویر را میفهمید و اشک خود را نثار گونه های او می کرد...

کاش در قاموس غصه ها معنای سنگین لبخند گم نمی شد...

کاش قلبهامان آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب میشد...

کاش واژه صداقت آنقدر با لبها صمیمی بود که دیگر برای بیان کردنش نیازی به شهامت نبود...

و کاش مرگ معنی عاطفه را میفهمید...

در پناه نیلوفرانه ای از عشق عاشق بمانید.

 

نزار...

 

نزار که بین من وتو فاصله طولانی بشه

نزار هوای عشقمون دوباره طوفانی بشه

نزار که دست روزگار خط بکشه رو آسمون

ابر غرور رو پس بزن تا بشکنه طلسممون

نزار پرنده ی دلت بشینه رو بام کسی

      تو آسمون پر بکشه تا که به مقصد برسه

خواهم مرد...

 

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قافیه هاخواهم مرد

تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد

شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

 

و بعد از رفتنت...

 

مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی

نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی

 

زندگی آموزگار عشق است چنان زندگی کنیم که هر کاری از ما سر میزند عاشقانه باشد زیرا تنها چیزی که در این دنیا هرز نمیرود عشق است.

 

ای کاش سه کلمه ی غرور ،عشق و دروغ وجود نداشت تا آدمها مجبور نمیشدند به خاطر غرور در مورد عشقشان دروغ بگویند.

 

به کسی عشق بورز که لایق عشق باشه نه تشنه عشق. چون تشنه عشق یه روزی سیراب میشه...

 

سرمایه ی عمر آدمی یک نفس است و آن یک نفس از برای یک هم نفس است. اگر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای یک عمر بس است.

 

همیشه ماندن بهتر نیست همیشه رفتن آن حضور ناب نیست گاهی میان ماندن و رفتن هیچ فرقی نیست.

 

بارش برف سنگین فراقت را یادم آورد قبل از اینکه حس کنم هستس نیستی ات را باور کردم...

 

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امید وار باش..

 

نامرد نباش.

 

دلتنگم و باز گمان نکن که دلیل دیگری باید بیابم. برای دلتنگیهای گاه و بیگاهم تو تنها دلیلی...

 

با آنکه تو را گرم کند سرد مباش

با آنکه تو را شفا دهد درد مباش

چیزی به جهان به ز جوانمردی نیست

رسوای زمانه باش و نامرد نباش

خیلی سخته....

 

برگ از درخت خسته میشه پاییز بهونه است.

 

 

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفرشه

تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

خیلی سخته که تو پاییز با غریبه ای آشنا شی

اما وقتی که بهار شد باید ازش جدا شی

چرا کردی فراموشم؟؟

 

به یادت اشک میریزم،اما تو برنمیگردی

          ندونستی که می خوامت، ندونستی و بد کردی

 

 

بگو آهسته در گوشم چرا کردی فراموشم

همیشه از غم چشمت تو گویی زهر می نوشم

تو خود ای کاش میدیدی که از چشم تو مدهوشم

بگو آهسته ای عاشق،چرا کردی فراموشم