عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

مراقب باش...

 

مراقب گرمای دلت باش تا کاری را که زمستان با

زمین کرد زندگی با دلت نکند....

 

همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه ‏داری و اشک میریزی برات اشک میریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی ‏باش که دوستت داشته باشه

 

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی

 

من باز هم دوست دارم...

 

زدی آتیش به دلم اما بازم دوست دارم            

اگه از جاده بیای پاتو رو چشمام میزارم

اگه باز یه بار دیگه به هم بگی دوسم داری      

عکستو به جای ماه تو دل شبهام میزارم

این لبای عاشقم بی تو صدائی نداره                

این چشای دربدر ببین فقط تو رو داره

حالا یه روز میای که خیلی دیره                   

دل عاشق من تو غصه گیره

می خوام بدونی باشی و نباشی                   

 کسی جات و تو این دل نمیگره

غروبا که آسمون دلش میگیره بیش و کم        

من میخوام داد بزنم بهت بگم عاشقتم

من می خوام داد بزنم که تو فقط مال منی        

باید از جاده بیایو این طلسمو بشکنی

 

دیگه آشتی....

 

مهربونم اومدم برای آشتی خیلی ممنون عزیزم تنهام نذاشتی!!

توی گلدون دلم عشقو گذاشتی قد هفت تا آسمون دوستم می داشتی تو خودت آیه ای از قصربهشتی رو پر پرونه ها واسم نوشتی با تموم خستگیت بازم تو موندی قصه عشقو تو گوش من می خوندی

حالا من دوستت دارم واسه همیشه زندگی بدون تو دیگه نمی شه دیگه یک لحظه بدون تو حرومه تو نباشی به خدا کارم تمومه دیگه قهر نمی کنم همیشه آشتی گل امیدو تو قلب من تو کاشتی

نمی دانم...

 

اگه با تو باشم یا نباشم

اگه پیش تو باشم یا نباشم

اگه مال من باشی یا نباشی

به اندازه لحظه های بودن و نبودن دوستت دارم...

 

 

خدا حافظ...دگر تا کی نمیدانم!!

نمی دانم که می آیم... و یا هرگز نمی آیم

همیشه قصه رفتن حزین است

ولی من رو به شادی پا نهادم

نمی خواهم که در یادم بمانی

همانگونه که من یادت نماندم...

میرم...

 

پا روی عشقت میزارم میرم و تنهات میزارم

میگذرم از خاطراتت میرم از گذشته هات

حرف تو یه سراب بود یه فریب اما این دل نمیدید

تو غروب لحظه هاش طعم مرگ رو می چشید

نگو دست سرنوشته برامون هر چی نوشته

نگو که جدایی ما مثل بودن تو بهشته

دیگه فرصتی نمونده از تو باز دوباره خوندن

دیگه هیچ بهونه ای نیست برای دوباره موندن

 

چی شده....

 

نمی خواستم مثل اشکاش یه روز از چشاش بیفتم

ندونستم زیر پاهاش سنگی بی قیمت و مفتم

آرزوم بود با وجودم مثل روحم آشنا شه

واسه فریاد غرورم بال پرواز صدا شه

چی شده اونهمه احساس اینو هرگز نمیدونم

دیگه بسمه شکستن نمی خوام عاشق بمونم

گم شدم تو شب چشماش بلکه عاشقم بدونه

واسه سر سپردگی هاش دیگه لایقم بدونه

اما امروز یه غریبه است که فقط می خنده

دل رو دیونه میدونه در رو دیونه میبنده

چی شده اونهمه احساس اینو هرگز نمیدونم

دیگه بسمه شکستن نمی خوام عاشق بمونم

 

میمیرم برات....

 

میمیرم برات

نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات

رفتی از برم

نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات

آروزمه که می دونستی که من میمیرم برات

عاشقم هنوز

نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم

گفتی من میرم تو می خواستی بری تا فردا ها گل خوشگلم

برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گلم

سفرت به خیر

اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور

برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور

سفرت به خیر

برو گر شکستی می تونی دوباره بساز

از دلی شکسته نامید و خسته تو باز غرور

نمی خوام بیای

نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی

نمی خوام ازت نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی

برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشه

عاشقم هنوز

 

خودت گفتی..

 

غروب و ساحل خاموش و چشمان سیاه تو

 و من تنها تر از هرشب خدا پشت و پناه تو

 نگاه جاده بود و اسمان جنس چشمانم

 و یک دامن پر از اندیشه های سبز راه تو

 ببین گنجشک یاد تو نشسته روی بام من

 و روی شاخه عادت نگاه من نگاه تو

 کنار پنجره ماندم به امیدی که برگردی

 خودت گفتی که می آیی همین بود اشتباه تو

عذرخواهی

 این شعر رو تقدیم میکنم به آبجی نازنینم که دیشب شرمندش شدم ! امیدوارم منو ببخشه !

 

      برای زیستن دو قلب لازم است


           قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند

 
                    قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد


                            قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید


                                   قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می‌خواهمتا انسان را در کنار خود حس کنم ...

دوستت دارم.....



 

از آسمان دیده تو

 

 روی شعرم ستاره میبارد

 

 در سکوت سپید کاغذها

 

پنجه هایم جرقه می کارد

 

 آری آغاز دوست داشتن است

 

 گرچه پایان راه نا پیداست

 

من به پایان دگر نیندیشم

 

که همین دوست داشتن زیباست

 

بس که امشب لبریزم ز تومی خواهم

 

 بدوم در میان صحراها

 

 سر بکوبم به سنگ کوهستان

 

تن بکوبم به موج دریاها

 

بس که لبریزم از تو میخواهم

 

چون غباری ز خود فرو ریزم

 

زیر پای تو سر نهم آرام

 

به سبک سایه تو آویزم

 



بد نکردی.....





به قلبم خانه کردی بد نکردی
                                    
مرا دیوانه کردی بد نکردی
چه خوش شیرین نگاهی با تبسم
                                    
به من دزدانه کردی بد نکردی

بگرد آتش شمع ات دلم را
                                   
خوشا پروانه کردی بد نکردی
درین گیتی مرا با عقل جانم
                                   
زهی بیگانه کردی بد نکردی
که بهمن را به افسونی در عالم
                                   
عجب افسانه کردی بد نکری



 

فراموشی.


بودنم تو را برگی بود


در شلوغی شاخسار یک درخت

 
و نبودنم برگی است


که چرخ زنان


روی فراموشی پاییز تنت گم خواهد شد


بدرود
!