-
آره بیا...
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 21:46
میگویند یک دقیقه طول میکشد تا شخص خاصی رو بیابی یک ساعت طول میکشد تا او را ستایش کنی یک روز طول میکشد تا دوستش بداری اما یک عمرتا فراموشش کنی... دل من باز هم گرفته ابری اما نمیباره توی غربت خونه کرده آسمون بی ستاره خسته از پاییز سردم خسته از سکوت خونه با من بی کس و تنها گل من نا مهربونه کاشکی تا آخر دنیا میشدی همدم و...
-
نشد...
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 21:07
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه نشد یه جا بمونه و آخر بشـــــه مــــال خودم حتی یکبار یادش نمــــــوند ماه روز تولـــــــدم با هـــمه التماس من نشد دیـــــگه نــــره سفـــر شعرام بـه جـز اون روی هـر دیــوونه ای گذاشت اثر نشد بـرم بغـل بغـل واسه اش شقـــــایق بچیــــــنم نـه...
-
گفتی....
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 11:09
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و تو را به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر از...
-
می تونم بی تو بمونم....
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 22:14
هر شب از نو می نویسم قصه ی عاشقیامو می خوام از تو پس بگیرم همه ی خاطره هامو نمی خوام بشکنم آسون به تلنگر خیالت نمی خوام بسوزم هر شب توی رویای محالت منو از سفر نترسون قصه گوی بی وفایی من تو رفتن ریشه دارم نمی ترسم از جدایی نمی خوام فرهاد قصه بشم و بی تو بمیرم ا گه شیرینم بدونی عشقمو ازت می گیرم فکر نکن وقتی نباشی شعر...
-
نمی بخشم....
جمعه 9 تیرماه سال 1385 17:59
دیگه تحویل نمیگیری ما رو مثل قدیما رک و راست بهم میگی برو سراغ من نیا راست بگو کی تو دلت ناخونده جای من اومد اخه زیراب دلم رو کی پیش چشم تو زد؟ کی بود اون حسودی که از بدیام پیش تو گفت کی بود اون نارفیقی که از عاشقیم واست نگفت یه سری عاشق تو بودن و بعضی دشمنم چشم نداشتن انگاری ببینن مارو باهم حالا که شلوغ شده دوروبرت...
-
بمان....
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 23:58
غم غروب نگاهت نشست بر روحم بمان ستاره که بی تو بهار می میرد میان دشت بنفشه کنار برکه عشق برای شهر دلم انتظار میمیرد دلم به وسعت آلاله های سرخ ست وجود آبی احساس پاک و بارانی ست چگونه بی تو بمانم بدان بهانه من دلم هنوز به دست تو زندانی ست بدان که قصه احساس قصه نیلی ست بیا و قصه او را دوباره باورکن بجای هجرت و اندوه و بی...
-
مراقب باش...
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 21:22
مراقب گرمای دلت باش تا کاری را که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.... همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک میریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی باش که دوستت داشته باشه به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان...
-
من باز هم دوست دارم...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 18:10
زدی آتیش به دلم اما بازم دوست دارم اگه از جاده بیای پاتو رو چشمام میزارم اگه باز یه بار دیگه به هم بگی دوسم داری عکستو به جای ماه تو دل شبهام میزارم این لبای عاشقم بی تو صدائی نداره این چشای دربدر ببین فقط تو رو داره حالا یه روز میای که خیلی دیره دل عاشق من تو غصه گیره می خوام بدونی باشی و نباشی کسی جات و تو این دل...
-
بدجور دلم تنگه برات....
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 23:02
تو رفتی ولی یاد توماندنیست پس از تو.... غم غربت چشات مثل غروب دریاست نشسته در نگاه من یه دنیا عشق و التماس بد جور دلم تنگه واست می خوام که باز ببینمت ستاره ی سهیلمی از آسمون بچینمت منی که با شبنم نگاه می گرفتم وضو دوباره دیدن تو واسم شده یه آرزو می خوام واسه آخرین بار بگیرمت در آغوش شاید که این بار غمت بشه واسم فراموش...
-
چی میشد؟
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 19:34
چی میشد گر دل آشفته ی من به شهر چشمای تو عادت نمیکرد پرستوی نگاهت ناگهان از دل آشفته من هجرت نمیکرد چی میشد اولین روزه جدایی برام تا قیامت شب نمیشد وجود پاک و سرشار از امیدم گرفتار سکوت شب نمیشد چی میشد میتونستم برات غزل هایی بگویم عاشقانه و یا در آخرین مصرع شعرم بگیرم از وجودت یک نشانه چی میشد زیر باران نگاهت گل...
-
گذشت...
شنبه 27 خردادماه سال 1385 23:05
گذشت لحظه های با تو بودن و در پائیز عشقمان طعمی از دوست داشتن باقی نماند چقدر زودگذر بود قصه من و تو و در آن روز که دست بی رحم تقدیر درو کرد گندمزار دلهایمان را وتهی شد همه جا از عطر گل عشق و در کوچ پرنده های غمگین در آن کویر آرزو شاعری دلشکسته و تنها می نوشت شعری به یاد با هم بودنها شعری برای خشکیدن گلهای عشق در...
-
سفر...
شنبه 27 خردادماه سال 1385 19:04
سفر کردن برام سخته عزیزم نمی تونم برم اشکی نریزم چقدر سخته نگاه کردن به چشمات سفر سخته برام سخته عزیزم تو با چشمات می گی کی بر می گردی منو تنها نذار با آه سردی می گی این آخرین باری نباشه که می بینم تو رو تو بر می گردی منم با بغضی از احساس سردم می گم ای نازنین من بر می گردم می یام روزی سراغ چشمای تو می فهمی که فرامو شت...
-
دیگه آشتی....
جمعه 26 خردادماه سال 1385 19:16
مهربونم اومدم برای آشتی خیلی ممنون عزیزم تنهام نذاشتی!! توی گلدون دلم عشقو گذاشتی قد هفت تا آسمون دوستم می داشتی تو خودت آیه ای از قصربهشتی رو پر پرونه ها واسم نوشتی با تموم خستگیت بازم تو موندی قصه عشقو تو گوش من می خوندی حالا من دوستت دارم واسه همیشه زندگی بدون تو دیگه نمی شه دیگه یک لحظه بدون تو حرومه تو نباشی به...
-
نشدی...
جمعه 26 خردادماه سال 1385 12:44
اونقده دریا بودی که تو دلم جا نشدی گفتی که سنگ صبورت می شم اما نشدی دلم دادم به دست موج چشمات اما تو ساحل اون دلی که زدم به دریا نشدی تو شب موهات چقدر پرسه زده باشم خوبه روزگارم رو سیاه کردی و فردا نشدی آسمون آبی روزای بی کسیم بودی اما یک مرتبه ابری شدی و وا نشدی دلم از آدم شدن حرفی نداشت اما می دید حتی یک دفعه به...
-
صداقت و خیانت.
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 20:38
گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت با من بمان نه مثل همیشه بلکه برای همیشه. با من بمان که با تمام آنچه داری می خواهمت نه مثل همیشه بلکه برای همیشه. در زمانی که مجال گریه نیست پس به حال گریه هم باید گریست... بیا آنقدر در عشقمان غرق شویم که راهی برای نجاتمان نباشد بیا آنقدر در جاده های عشق قدم...
-
نمی دانم...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 11:39
اگه با تو باشم یا نباشم اگه پیش تو باشم یا نباشم اگه مال من باشی یا نباشی به اندازه لحظه های بودن و نبودن دوستت دارم... خدا حافظ...دگر تا کی نمیدانم!! نمی دانم که می آیم... و یا هرگز نمی آیم همیشه قصه رفتن حزین است ولی من رو به شادی پا نهادم نمی خواهم که در یادم بمانی همانگونه که من یادت نماندم...
-
خدا حافظ...
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 10:18
خداحافظ برای تو چه آسون بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو فقط رفتن برای من ولی این رفتن جان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت برای من غم تلخ جدایی داشت خداحافظ طلوع تو غروب من خداحافظ تو ای عشق عزیز من خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی اگر چون من به مرگ آرزو ها...
-
کاش...
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 17:48
سلامی به پاکی بی صداترین فریادها که حرمت سکوت دوستی ها را نمی شکند و به آرزوی وصلش پیوند میزند.. کاش آسمان حرف کویر را میفهمید و اشک خود را نثار گونه های او می کرد... کاش در قاموس غصه ها معنای سنگین لبخند گم نمی شد... کاش قلبهامان آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب میشد... کاش واژه صداقت آنقدر با...
-
نزار...
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 15:45
نزار که بین من و تو فاصله طولانی بشه نزار هوای عشقمون دوباره طوفانی بشه نزار که دست روزگار خط بکشه رو آسمون ابر غرور رو پس بزن تا بشکنه طلسممون نزار پرنده ی دلت بشینه رو بام کسی تو آسمون پر بکشه تا که به مقصد برسه
-
گفتی و گفتم.
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 13:55
گفتی برو! گفتم به چشم!این بود کلام آخرین. گفتی خداحافظ تو!گفتم همین؟ گفتی همین! گریه نکردم پیش تو با اینکه پرپر میزدم. با خون دل از پیش تو رفتم من بازی عشق تو را شاهانه باختم مثل بازنده خوب مردانه باختم. همه ثروت من سفره ی درویش نفسم بود که به تو شاهانه باختم. لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود برای پنهان کردن داغ دل...
-
خواهم مرد...
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 13:50
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه هاخواهم مرد تو که رفتی همه ی ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد گم شدم در قدم دوری چشمان بهار بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
-
میرم...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 18:58
پا روی عشقت میزارم میرم و تنهات میزارم میگذرم از خاطراتت میرم از گذشته هات حرف تو یه سراب بود یه فریب اما این دل نمیدید تو غروب لحظه هاش طعم مرگ رو می چشید نگو دست سرنوشته برامون هر چی نوشته نگو که جدایی ما مثل بودن تو بهشته دیگه فرصتی نمونده از تو باز دوباره خوندن دیگه هیچ بهونه ای نیست برای دوباره موندن
-
و بعد از رفتنت...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 17:36
مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی زندگی آموزگار عشق است چنان زندگی کنیم که هر کاری از ما سر میزند عاشقانه باشد زیرا تنها چیزی که در این دنیا هرز نمیرود عشق است. ای کاش سه کلمه ی غرور ،عشق و دروغ وجود نداشت تا آدمها مجبور نمیشدند به خاطر غرور در مورد عشقشان دروغ بگویند. به کسی عشق بورز...
-
نامرد نباش.
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 17:26
دلتنگم و باز گمان نکن که دلیل دیگری باید بیابم. برای دلتنگیهای گاه و بیگاهم تو تنها دلیلی... با آنکه تو را گرم کند سرد مباش با آنکه تو را شفا دهد درد مباش چیزی به جهان به ز جوانمردی نیست رسوای زمانه باش و نامرد نباش
-
فقط یه شاخه گل....
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 13:22
ای که گفتی عشق را درمان به هجران کرده اند کاش می گفتی که هجران را چه درمان کرده اند اگه یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی بهت قول نمیدم که منتظرت می مونم اما ازت می خوام وقتی که اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزار
-
خیلی سخته....
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 21:51
برگ از درخت خسته میشه پاییز بهونه است. خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفرشه تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه خیلی سخته که تو پاییز با غریبه ای آشنا شی اما وقتی که بهار شد باید ازش جدا شی
-
چی شده....
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 20:28
نمی خواستم مثل اشکاش یه روز از چشاش بیفتم ندونستم زیر پاهاش سنگی بی قیمت و مفتم آرزوم بود با وجودم مثل روحم آشنا شه واسه فریاد غرورم بال پرواز صدا شه چی شده اونهمه احساس اینو هرگز نمیدونم دیگه بسمه شکستن نمی خوام عاشق بمونم گم شدم تو شب چشماش بلکه عاشقم بدونه واسه سر سپردگی هاش دیگه لایقم بدونه اما امروز یه غریبه است...
-
دیگه من دوست ندارم.
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 20:23
اون روزا که بودی با من عهد و پیمونو شکستی منو تنها جا گذاشتی دل به یه غریبه بستی من برات بازیچه بودم توی این دو روز دنیا نقشی مثل یه عروسک ولی تنها خیلی تنها دیگه من دوست ندارم تو برو از روزگارم تو نخند به گریه ی من، من به تو شوقی ندارم دیگه من چیزی ندارم که به پیش تو ببازم هر چی بود سوختم و باختم دیگه من چی رو بسازم...
-
میمیرم برات....
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 20:06
میمیرم برات نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات رفتی از برم نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات آروزمه که می دونستی که من میمیرم برات عاشقم هنوز نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم گفتی من میرم تو می خواستی بری تا فردا ها گل خوشگلم برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گلم سفرت به خیر اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر...
-
چرا کردی فراموشم؟؟
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 19:21
به یادت اشک میریزم،اما تو برنمیگردی ندونستی که می خوامت، ندونستی و بد کردی بگو آهسته در گوشم چرا کردی فراموشم همیشه از غم چشمت تو گویی زهر می نوشم تو خود ای کاش میدیدی که از چشم تو مدهوشم بگو آهسته ای عاشق،چرا کردی فراموشم